شبکه افق - 2 آذر 1402

فاطمه ع، روح بزرگ و قدرت "هیچ نخواستن" (عرفان نه با "ظلم"، سازگار است نه با "ترس")

نشست فاطمی (هدف، "وسیله" نیست، "اشخاص"، اشیا نیستند) _ شیعیان ترکیه _ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم؟ و برای بنده افتخار بزرگی است که در خدمت زائران علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) برادران و خواهرانی که از ترکیه تشریف آوردند به محضر شما خوش‌آمد عرض کنم.

مرزهای زبانی، جغرافیایی، تاریخی، مرزهای طبقاتی، نژادی، همه از بین می‌رود و هیچ کدام اصالت ندارد و تنها مرزی که مهم است و اصالت دارد و تا ابد با ماست مرز انسانیت، برادری و ایمان است. یکی از ضرورت‌های فراموش شده و عقب‌افتاده برای بازسازی امت اسلام، ارتباطات متراکم و چند برابر بین ماست باید از نزدیک، دائم با یکدیگر رفت و آمد داشته باشیم با هم سخن بگوییم و از یکدیگر بشنویم. یکی از لطماتی که به اسلام و مسلمین وارد شده، بخصوص در صد و یا دویست سال گذشته این فاصله بین ما و از دور پانتومیم یعنی بدون صدا با هم حرف زدن است و دشمنان ما شما را به ما و ما را به شما معرفی می‌کنند و هدف‌شان جدایی انداختن بین مسلمین، بدبین کردن مسلمین به یکدیگر است. ما راجع به اولیای دین و رهبران الهی معمولاً تقدیس و تحسین می‌کنیم اما خیلی چیزی نمی‌آموزیم که سبک زندگی ما را با آموزش‌های آن‌ها تطبیق بدهیم. الآن در محضر امام رضا(ع) هستیم و بیشتر توجه به ساختمان و گنبد و ضریح بیشتر است تا توجه به این که این‌ها چه گفتند و چگونه زیستند و از ما چه خواستند؟ حضرت زهرا(س) که پیامبر فرمودند خانم زنان اهل بهشت و سروران زنان عالم است و همه به فاطمه زهرا(س) عشق می‌ورزیم اما چند کلمه از او می‌دانیم؟ اولین حدیث از فاطمه زهرا(س) درباره بُعد معنوی و رابطه ایشان با خداوند است که این الگوی مهمی پیش چشم ماست البته ما به این سقف پرواز نمی‌رسیم ولی توجه بکنید که انسان تا کجا می‌تواند رشد کند و زن تا کجا می‌تواند به خداوند نزدیک بشود که یک چنین تعبیر و جمله‌ای از او صادر بشود. روایتی نقل شده که پیامبر(ص) به فاطمه(س) می‌گوید که جبرئیل نازل شده و می‌گوید تو هرچه از خدا می‌خواهی بخواه، خداوند اجابت می‌کند. اولاً این مقام معنوی در حدی است که خداوند جبرئیل را به پیامبر می‌فرستد می‌گوید بگو فاطمه هرچه از خدا می‌خواهد بخواهد، مستجاب می‌شود. این یعنی بالاترین مقامات معنوی. ولی از این مهم‌تر پاسخ حضرت فاطمه(س) است ایشان به پدرشان پیامبر اکرم(ص) عرض کردند که «شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّة خِدْمَته، لا حاجَة لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم» عجب جمله‌ای است، هیچ کس نمی‌تواند این جمله را به زبان بیاورد. شما الآن فرض کنید همین الآن خداوند به پیامبرش می‌گوید به شما بگوید خداوند می‌گوید هر آرزویی داری بکن الآن اجابت می‌شود خب ما صد مسئله به ذهن‌مان می‌آید. فاطمه چه جواب می‌دهد؟ فاطمه به پیامبر اکرم(ص) عرض می‌کند من تنها چیزی که از خدا می‌خواهم خود خداست یعنی از خدا فقط خود خدا را می‌خواهم. خب حضرت فاطمه(س) مشکلات زیاد دارند خیلی چیزها می‌توانند بخواهند اما می‌فرمایند لذتی که از خدمت به خدا می‌برم من را آنقدر در خود غرق کرده که فرصت این که بخواهم چیز دیگری از خدا بخواهم دنیا از خدا بخواهم ندارم. تمام ذهن و قلب من مشغول به خداوند است. «لاحاجه لی» من هیچ نیازی ندارم «غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم» به جز نظر به وجه‌الله. فقط از خداوند نظر به وجه‌الله می‌خواهم. می‌خواهم من را به خودش نزدیک‌تر کند. یعنی هیچ چیز مادی از تو نمی‌خواهم فقط معنا و معنویت می‌خواهم. «اسئلک شوق إلی لقائک» خدایا از تو می‌خواهم من را هر روز از روز قبل عاشق‌تر کنی برای دیدار و ملاقات با تو؛ چنان که حضرت امیر(ع) در دعای کمیل خطاب به خداوند عرض می‌کنند که خدایا حتی اگر من را به جهنم بیندازی فریاد خواهم زد که تو را دوست دارم و عاشق تو هستم بر فرض که من بر عذاب تو صبر کنم و تحمل کنم اما دوری تو را چطور تحمل کنم؟ امام سجاد(ع) فرزند سیدالشهداء(ع) در دعای صحیفه سجادیه می‌فرمایند که خدایا تنها چیزی که چشم و قلب من را روشن می‌کند و به من آرامش می‌بخشد دیدن تو، لقاءالله، ملاقات با تو، نزدیک‌تر شدن هرچه بیشتر به تو و کسب رضایت توست. بزرگترین آرزوی من این است که عاشق تو باشم و تو عاشق من که هر کاری می‌کنم فقط برای تو و به عشق تو باشد. این یک حدیث از حضرت فاطمه(س). این یک آموزش معنوی، آموزش اخلاص و رشد روح. قدرت بزرگ بودن، بزرگ‌تر از همه جهان بودن و هیچ مطالبه مادی برای خود نداشتن، هیچ چیز نخواستن، این بزرگترین قدرت است ما ضعیف هستیم چون مدام مقاصد مادی داریم کسی که روح بزرگ دارد ضعیف نیست و ضعف نشان نمی‌دهد قوی است. فاطمه(س) با این نگاه نه می‌ترسد نه مأیوس می‌شود، نه افسرده می‌شود و نه خسته می‌شود. وقتی روح بزرگ است شکست نمی‌خورد تسلیم نمی‌شود.

حدیث دوم از فاطمه زهرا(س) در مورد مسائل اجتماعی و مبارزه با ظلم است. بعضی‌ها آدم‌های معنوی و اهل دعا هستند ولی مبارز نیستند به جامعه کاری ندارند با ظلم درگیر نمی‌شوند می‌گویند دین از سیاست جداست ما دینی هستیم سیاسی نیستیم ما اهل عرفان هستیم ما به مبارزه به عدالت اجتماعی کاری نداریم اما فاطمه زهرا(س) که در اوج عرفان و معنویت است می‌فرماید دین‌داری و معنویت با ظلم کردن یا ظلم پذیرفتن قابل جمع نیست عرفان هم باید در حوزه زندگی شخصی دیده بشود و هم در حوزه زندگی اجتماعی، آن‌جا هم عرفان و معنویت باید دیده بشود نمی‌توانی هم عارف باشی هم ترسو. اگر دیدید کسی گفت ما عارف و اهل معنا هستیم اما به ظلم کاری نداریم در برابر استبداد و استعمار تسلیم می‌شویم بدانید که او عرفان قلابی است معنویت نیست. توحید را از عدالت نمی‌شود جدا کرد. نماز را از زکات نمی‌شود جدا کرد. در قرآن همه جا قرآن و زکات با هم آمده است نماز ارتباط با خداست و زکات ارتباط با خلق است. اگر نماز بخوانی ولی زکات ندهی یعنی ثروتمندی ولی حق فقرا را ندهی و کمک‌شان نکنید فرمودند نماز شما قبول نیست. اگر کسی بگوید من سیاسی هستم به عدالت کار دارم اما به خدا کار ندارم به صلات و نماز کاری ندارم او هم دروغگوست کسانی که می‌گویند خدا ولی با خلق خدا کاری ندارند با حقوق مردم حساسیتی ندارند این‌ها خدا را نمی‌شناسند و حق‌الناس را از حق‌الله جدا می‌کنند آن‌هایی هم که می‌گویند ما به فکر خلق هستیم با خدا کاری نداریم آن‌ها هم کلاهبردارند و به اسم خلق بعداً خودشان به خلق ظلم می‌کنند هم توحید و هم عدالت. این دوتا نباید از هم جدا بشوند. حضرت فاطمه(س) توضیح می‌دهند که پیامبر اکرم(ص) چه کرد. حضرت فاطمه(س) در یک حدیث می‌خواهند رسالت پیامبر را توضیح می‌دهند. می‌فرمایند پیامبر اکرم(ص) در خلوت ننشست، در غار حرا وقتی وحی شد متوقف نشد بیرون آمد و پیام خداوند را به مردم رساند آمد در متن جامعه با ملت‌ها و با مردم و با انسان سخن گفت نگفت که من رابطه‌ام با خدا برقرار است و دیگر به مردم کاری ندارم. بعد می‌فرماید که «فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ...» سخن خدا را به مردم تفهیم کرد و با مردم شفاف و دقیق گفت که مردم صدای خداوند را بشنوند و منظور خداوند را بفهمند. بعد حضرت فاطمه(س) می‌فرماید قدم دوم؛ «صادِعاً بِالنَّذارَةِ...،» یعنی پیامبر نیامد مردم را فریب بدهد بگوید هرطور زندگی کردید کردید، همه ما بهشتی هستیم همه ما خوب هستیم، نه. خطاها و فسادها را به بشر یادآوری کرد انظار و اخطار داد گفت این سبک زندگی با شرک، با دروغ، با دخترکشی، با ربا، با ظلم، با فحشا، جهنمی‌تان و نابودتان می‌کند یعنی پیامبر(ص) بشر را از اشتباهات خودش ترساند.

یعنی این کسانی که دین را یک جوری معرفی می‌کنند که تملّق همه را می‌گویند که مشرک و موحد و فاسد و متقی و ظالم و عادل همه مساوی هستند همه خوب هستند. نه. حضرت فاطمه(س) فرمودند پیامبر اکرم(ص) تملق کسی را نگفت به مردم دروغ نگفت «مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکِینَ...،» گفت این سبک زندگی شرک‌آمیز است و شما را نابود می‌کند باید سبک زندگی‌تان را اصلاح کنید و فرمودند پیامبر «داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ...،» مردم و بشریت را صریح به راه خداوند دعوت کرد و گفت خدایی زیستن با دروغ گفتن با کلاهبرداری، با فحشا، و با ستم و بی‌عدالتی سازگار نیست این سبک زندگی مشرکان است باید مسیرتان و سبک زندگی‌تان را تغییر بدهید. ایشان فرمودند رسول‌الله درد دین و درد مردم داشت. مثل بعضی‌ها نیست که بگوید ما متدین هستیم تو هم فاسدی، او هم مشرک است این هم ظالم است همه با هم دوست هستیم عیبی ندارد این‌طوری حرف نزد، سکوت نکرد، تسامح نکرد، کتمان نکرد. «داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ...،» پیامبر(ص) فریاد زد، دعوت کرد. حضرت زهرا(س) می‌فرماید دعوت کرد اما درست سخن گفت هر نوع دعوت کردنی درست نیست دعوت کرد اما «بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...،» با دو روش دعوت کرد. حکمت؛ سخن گفتن با عقل بشر است. موعظه حسنه؛ سخن گفتن با قلب بشر است. حضرت فاطمه(س) می‌فرماید پیامبر(ص) هم با عقل بشر با عقل مردم سخن گفت و هم قلب آن‌ها را مورد خطاب قرار داد با وجدان آن‌ها سخن گفت. و الآن هم راه حل همین است. الان هم یک عده می‌گویند دعوت به راه خدا نکنید برای ما دردسر درست می‌شود دشمن پیدا می‌شود. پیامبران لیبرال باشیم چیزی نگوییم، نگوییم حق چیست باطل چیست، بگوییم این‌ها مهم نیست. این یک خطا. حضرت فاطمه(س) می‌گوید پیامبر این‌طور نبود.

دسته دوم که حضرت زهرا(س) آن‌ها را جواب می‌دهند کسانی هستند که می‌گویند ما به دین دعوت می‌کنیم منتهی بدون حکمت، نه عقلانی و عاقلانه حرف می‌زنند، استدلال نمی‌کنند، با خرافات می‌خواهند به دین دعوت کنند. حکمت و شعور در کار نیست. یعنی پیامبر(ص) برای توحید و معاد، برای اخلاق و احکام استدلال داشت حکیمانه حرف می‌زد، دقیق، همه ابعاد را می‌دید. این می‌شود حکمت. حکمت یعنی نوع سخن گفتن محکم و درست باشد این حکمت می‌شود. یعنی دین بدون عقل و حکمت دین نیست. دین خرافات و ادعاهای بدون دلیل و غیر حکیمانه نیست اما حضرت فاطمه(س) می‌فرماید پیامبر اکرم(ص) فقط استدلال خشک و منطقی نکرد بلکه با روح آدم‌ها و با قلب‌شان حرف زد و موعظه یعنی دعوت به خود. به خودت برگرد و به خودت و فطرتت توجه کن و برگرد و بعد فرمود موعظه حسنه، یعنی لطیف، مؤدبانه و درست با مردم صحبت کرد. یعنی پیامبر(ص) معلم بود اما معلم خشک نبود. موعظه حسنه یعنی شما می‌توانید موعظه سیئه هم داشته باشید. موعظه به حسنه و سیّئه تقسیم می‌شود. محتوای موعظه خوب است اما روش آن ممکن است سیئه باشد یا حسنه. موعظه سیّئه یعنی موعظه بد طوری است که شما کسی را به خدا و دین دعوت می‌کنید منتهی حال او را بهم می‌زنید، اعصابیش را خورد می‌کنید، او را متنفر می‌کنید این موعظه سیئه می‌شود. ما گاهی کسانی را موعظه یا نصیحت می‌کنیم حتی بچه‌های خودمان را اما بعد از این موعظه و نصیحت او بیشتر از ما و از حرف‌های ما متنفر می‌شود. نصیحتی که طرف را عصبانی کند، تحقیر کند، متنفر کند این‌ها موعظه حسنه نیست. فاطمه(س) فرمود وقتی کسانی را موعظه می‌کرد آن‌ها عاشق پیامبر می‌شدند نه این که از دست او متنفر بشوند. بنابراین، این هم روشی برای سخن گفتن با مخاطب بشری است.

نکته دیگر این که فاطمه(س) می‌فرماید رسول‌الله(ص) نگفت که ما خدا را می‌پرستیم شما هم بت بپرستید بالاخره همه در حال پرستش هستیم. نه. «یَجُفُّ الْاَصْنامَ...» بت‌شکنی کرد و با خرافات درگیر شد و فرمودند رسول‌الله مثل بعضی از صوفیان و آخوندها و وعاظ سلاطین، آخوندهای درباری نبود که همین‌طور یک حرف‌های کلی و خوب بگوید و بعد هم برود. مردم خوب باشید تقوا داشته باشید و اگر هم نشد نشد! رسول‌الله(ص) این‌طوری نبود. فاطمه(س) می‌فرماید رسول‌الله «وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ...» رسول‌الله(ص) با محبت بود، بامنطق بود اما سر گردن‌کشان و مستبدین و ستمگران را به سنگ می‌کوبید نگفت من فقط حرف می‌زنم و می‌روم گفت من حرف خدا را می‌گویم و جهاد می‌کنم و پای این حرف می‌ایستم با ستمگران درمی‌افتم، خودم را به خطر می‌اندازم. «حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ» آن‌قدر پیامبر(ص) مقاومت کرد، سختی کشید، تحریم شد، محاصره شد، تهدید شد، سنگ زدند، دندانش را شکستند، فحشش می‌دادند، این‌قدر پیامبر(ص) مقاومت کرد که دشمن را فراری داد و سپاه و تجهیزات و تشکل و حزب شیطان را ازهم پاشاند. مقاومت کرد اگر کسی معنوی است باید محکم باشد و در برابر کفر و ظلم بایستد پیامبر ایستاد تا دشمن را شکست داد و آن‌ها عقب‌نشینی کردند. بعد فرمودند این‌طوری بود، مقاومت بود، سختی‌ها بود، «حَتَّى تَفَرَّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ...،» تا شب صبح شد. تاریکی تبدیل به روشنی شد. می‌فرمودند که همه انسان‌ها مساوی، برادر و خواهر و برابرند. ایشان می‌فرمودند رنگ پوست‌تان، سیاه‌پوستی، سرخپوستی، سفیدپوستی، نژادتان، زبان‌تان، سرزمین‌تان، ثروت و فقرتان نباید انسان را از انسان جدا کند و بین انسان‌ها دشمنی ایجاد کند. فرمودند «إنّ الناس» همه بشریت بدون استثناء «مِن عَهدِ آدَمَ إلى یَومِنا هذا مِثلُ أسنانِ المُشطِ...»، از خلقت اولیه آدم و حوا تا امروز و تا همیشه مثل دانه‌های شانه هستند. دندانه‌هایش مساوی است همه محترم هستند و احترام‌شان مساوی است همه در برابر قانون باید مساوی باشند حقوق همه مساوی است. «لا فَضلَ لِلعَرَبیِّ علَى العَجَمیِّ و لا للأحمَرِ علَى الأسوَدِ إلاّ بِالتَّقوى.» پیامبر(ص) فرمودند عرب بر غیر عرب مقدم نیست و رنگ پوست، سفیدپوست بر سیاه‌پوست مقدم نیست تمام این تبعیض‌ها، نژادپرستی، تبعیض نژادپرستی از سنخ کفر و شرک است. حضرت رضا(ع) فرمود پیامبر(ص) فرمودند تنها چیزی که برای یک امتیاز است تقواست. هرکس آدم‌تر است انسان‌تر است باتقواتر است یعنی بر خشم خودش، بر شهوت خودش مسلط است، عادل است، اخلاقی است او فضیلت دارد و بالاتر است. آن‌هایی که ظلم نمی‌کنند، ربا نمی‌خورند، دروغ نمی‌گویند فحشا و گناه نمی‌کنند، ظلم به دیگران نمی‌کنند آن‌ها بالاترند آن‌هایی که گرفتار این مسائل هستند آن‌ها پایین‌تر هستند.

یک وقتی دوتا از اصحاب پیامبر(ص) خدمت امیرالمؤمنین(ع) که خلیفه بود آمدند به ایشان گفتند که ما بیشتر برای اسلام زحمت کشیدیم سهم ما را از بیت‌المال بیشتر بده، گفتند ما سابقه بیشتری داریم از خیلی‌ها زودتر مسلمان شدیم زحمت کشیدیم به پیامبر نزدیک بودیم، خب ما که با بقیه نباید مساوی باشیم سهم ما را از بیت‌المال بیشتر بده. حضرت امیر(ع) پرسید سابقه شما بیشتر است یا من؟ من نخستین مسلمان هستم. شما به پیامبر نزدیک‌تر بودید یا من؟ شما بیشتر جنگیدید و جهاد کردید یا من؟ من در راه اسلام بیشتر رنج کشیدم و مصیبت یا شما؟ هر دو گفتند که شما. کسی با تو قابل مقایسه نیست تو از همه جلوتر هستی. بعد علی(ع) گفت که «ما أنا و أجیری هذا بمنزله واحده» و این کارگرم در یک حد و مساوی هستیم و سهم‌مان از بیت‌المال کاملاً مساوی است. وقتی علی(ع) می‌گوید همه با هم برابر هستیم سه‌تا جنگ بر علی تحمیل شد: 1) جمل 2) صفین 3) نهروان. سه‌تا جنگ علیه ایشان کردند تا حکومت او را سرنگون کنند و آخر هم ایشان را ترور کردند و شهید شد. حضرت رضا(ع) می‌فرمایند که در منطق قرآن و در منطق پیامبر اکرم(ص) انسان کالا نیست شخص، شیء نیست. هدف، وسیله نیست. انسان‌ها بندگان خدا هستند،‌ امانت خدا هستند و حقوق انسان‌ها محترم است.

کسی خدمت امام رضا(ع) آمد از این شیعیانی بود که فقط زیارت می‌آمد ولی عمل نمی‌کرد. خدمت حضرت رضا(ع) آمد گفت آقا می‌شود یک سؤالی از شما بپرسم خیلی وقت است می‌خواهم این سؤال را از شما بکنم. «أشْتَهی أنْ أعْلَمَ کیفَ أنا عِندَکَ؟ - : انظُرْ کیفَ أنا عِندَکَ» خیلی دلم می‌خواهد بدانم که من به نظر شما چه طوری هستم؟ شما چه نگاهی به من دارید؟ می‌خواهم ببینم در نظر شما چه جایگاهی دارم؟ حضرت رضا(ع) فرمودند: «انظُرْ کیفَ أنا عِندَکَ» ببین من پیش تو چه جایگاهی دارم تو هم همان جایگاه را پیش من داری. تو در حد تعارف به من علاقه داری، تو که اطاعت نمی‌کنی، من پیش تو این‌قدر ارزش دارم تو هم همین‌قدر پیش من ارزش داری.

چنانکه یک وقت کسی از امام(ع) پرسید خدا چقدر من را دوست دارد؟ امام(ع) فرمودند همان مقدار که تو خدا را دوست داری. فرمودند که نسبت به مال فقرا و محرومین حساس باشید خداوند در مورد فقرا حساس است. در مورد حقوق کودکان حساس باشید خداوند در مورد حقوق کودک بخصوص یتیم حساس است. فرمودند این‌قدر ساده با این مسائل برخورد نکنید. حضرت رضا(ع) فرمود کسی که مال یتیم را می‌خورد یا حقوق یک کودک و یک خانواده فقیری را ضایع می‌کند «فإذا أکَلَ مالَهُ فَکأنّه قَد قَتَله...» انگار که آن‌ها را کشته است. نگو فقط پول‌شان را خوردم بلکه آن‌ها را کشتی. «و صَیَّرَهُ إلَى الفَقرِ و الفاقَةِ...» هرکس باعث بشود کس دیگری یا یک خانواده‌ای یا یک ملتی فقیر بشود او را ترور کرده، او را کشته و اعدامش کرده. و فرمودند حتی کسانی که مسلمان نیستند ولی نیازمندند از شما کمک می‌خواهند به آن‌ها کمک کنید.

کسی از یاران حضرت رضا(ع) به نام زکریای‌ابن‌آدم پیش ایشان آمد و گفت از حضرت رضا(ع) سؤال کردم که آقا یک غیر مسلمانی خیلی فقیر بود این نمی‌توانست بچه‌هایش را جمع کند آمد پیش ما و گفت این بچه من برده شما باشد ولی او را سیر کنید، بچه‌اش را آمد به ما بفروشد. این‌طور وقت‌ها چه کار باید بکنیم. «رجل اهل الذمّه» مسلمان نبود، در جامعه اسلامی، « أَصَابَهُمْ جُوعٌ...» گرسنه بود «فَأَتَاهُ رَجُلٌ بِوَلَدِهِ...» فرزندش را پیش ما آورد «فَقَالَ هَذَا لَکَ...» این بچه ما برای شما و برده شما هر کاری می‌خواهید بکنید فقط او را سیر کنید. «فَأَطْعِمْهُ وَ هُوَ لَکَ عَبْدٌ...» گفت این بنده شما باشد. فرمودند این چه حرفی است می‌زنید «فَقَالَ لاَ تَبْتَعْ حُرّاً...» انسان آزاد است. تو بخاطر این که کسی گرسنه است و سیر شود باید برده‌اش کنی؟ وظیفه شرعی توست انسانی که گرسنه است باید سیرش کنی حق نداری از کنار او عبور کنید. حق ندارید کسی را به بهانه سیر کردنش و تأمین اقتصادش، برده‌اش کنید «فَإِنَّهُ لاَ یَصْلُحُ لَکَ...» نه تو حق داری به عنوان مسلمان چنین کاری را بکنی «وَ لاَ یَصْلَح مِنْ أَهْلِ اَلذِّمَّةِ.» و نه آن غیر مسلمان چنین حقی دارد که بیاید بچه‌اش را به برده تبدیل کند و تن به اسارت بدهد.

حداقل دوتا درس بگیریم آن حدیثی که فرمود عرب و عجم و نژاد و رنگ پوست هیچ ترجیحی ندارد بفهمیم این‌هایی که بین مسلمانان اختلافات نژادی، قومی می‌گذارند او می‌گوید ما عرب‌ها بهتریم، دیگری می‌گوید ما فارس‌ها، دیگری می‌گوید فلان... این‌ها شرک است. پان‌عربیزم، پان‌فارسیزم، پان‌ترکیزم، همه این‌ها شرک است ما پان‌اسلامیزم و پان انسانیزم داریم. انسان بندگان خدا همه برادر و خواهرند. «إنّما المؤمنون الاخوه» قرآن می‌فرماید مؤمنین همه برادر و خواهر هستند می‌دانید چرا مسلمین به ذلت افتادند؟ برای این که عرب و فارس و ترک و افغانستان و هندی و مالزی و آفریقایی مسلمان همه را از هم جدا کردند گفتند تو مسلمان نیستی تو فارسی ایرانی هستی، تو مسلمان نیستی تو ترکی، تو مسلمان نیستی تو کُردی. باز بین مسلمان‌ها گفتند تو شیعه‌ای، او سنی است،‌ او علوی است، او زیدی است، او حنفی است، او شافعی است، او حنبلی است، همدیگر را بکشید. بعد کفار آمدند بر همه ما مسلط شدند، استعمار آمد همه ما را به جان هم انداخت و مسلط شد.

می‌گویند کسی را به خاطر گرسنگی و فقر استعمار و استثمار نکنید به بردگی و به زنجیر نکشید. ثروتمندان از فقر فقرا سوء استفاده نکنند فقرا را برده خودشان نکنند و شما ملت‌های مسلمان بخاطر شکم تن به بردگی دشمنان ندهید. حق‌تان را از ظالمین دنیا و از مستکبرین جهان بگیرید نه این که بخاطر گرسنگی تن به بردگی بدهید.

یک نکته هم در مورد خانواده بگویم چون همه آقایان و خانم‌ها هستند فرمودند خانواده مسلمان خانواده‌ای است که بین زن و مرد و فرزندان‌شان عشق در خانواده حکومت کند نه قدرت. فرمود وقتی مرد به زن و فرزندانش عاشقانه نگاه می‌کند این عبادت است. وقتی زن به شوهرش و فرزندانش با محبت و عاشقانه نگاه می‌کند و حرف می‌زند این عبادت است. نگاه با محبت پدر و مادر به فرزندان‌شان عبادت خداست. پدر و مادر به فرزند، و همین‌طور نگاه عاشقانه و محترمانه فرزند به پدر و مادر همه عبادت خداست. فرمود مردی که عرق می‌ریزد و زحمت می‌کشد تا خانواده‌اش را تأمین کند مجاهد راه خداست و زنی که به شوهرش و فرزندانش خدمت می‌کند و با محبت است این زن مجاهد راه خداست. فرمودند چه در خانه و خانواده و چه در بازار و چه در هر جایی خودتان را جای طرف مقابل بگذارید ببینید اگر این حرف را به او بزنید اگر تو به جای او بودی ناراحت می‌شدی یا نه؟ اگر ناراحت می‌شدی تو هم چنین سخن نگو و این کار را نکن خودت را به جای دیگران بگذار بعد یک عملی را انجام بده. هرچه که تو از آن بدت می‌آید بقیه هم بدشان می‌آید. اگر چیزی را تو نمی‌خواهی با تو آن‌طور رفتار کنند تو هم حق نداری آن‌طور رفتار کنی. فرمودند هرچه را که دوست نداری به تو بگویند تو هم به دیگران نگو. هرطوری دوست داری با تو رفتار کنند تو با دیگران همانطور رفتار کن. حتی در روابط زن و شوهری.

یکی از شیعیان آمد دید امام رضا(ع) محاسن و موهایشان را رنگ کردند و لباس زیبا پوشیدند گفت آقا شما هم بله؟ شما هم اهل این کارها هستید؟ حضرت رضا(ع) فرمودند مگر تو اهل این کارها نیستی؟! تو چطور توقع داری همسر تو خودش را برای تو زیبا کند آرایش کند، مرتب باشد ولی زن تو چنین حقی ندارد؟ همانطور که تو می‌خواهی زنت زیبا و جذاب باشد همسر تو هم چنین حقی را دارد. بنابراین منطق اسلام و منطق شیعه اهل بیت(ع) همه جا عدالت است. عدالت در خانه، عدالت در بازار، عدالت در حکومت. عدالت در معنویت، هر نوع گفتگوی اجتماعی. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

اگر نکته‌ای، سؤالی، فرمایشی دارید بفرمایید.

مترجم: می‌گویند من که خواستم ایران بیایم به من گفتند شما که آن‌جا می‌روید و می‌روید ضریح را می‌بوسید و زیارت می‌کنید این شرک است که شما دارید انجام می‌‌دهید چه جوابی باید به آن‌ها بدهم؟

جواب استاد: ببینید شرک یعنی کسی را شریک خداوند دانستن. اگر همین الآن من معتقد باشم که فرشته‌ها شریک خدا هستند من مشرک هستم. اگر معتقد باشم امام رضا(ع) یا خود پیامبر(ص) شریک خدا هستند من مشرک هستم. پس اگر ضریح را نبوسی ولی این اعتقاد را داشته باشی مشرک هستی. اما اگر عقیده داشته باشی که پیامبر(ص)، امام رضا(ع) و اهل بیت(ع) بندگان خدا هستند نه شریک خدا. آن وقت شما موحد هستید. مگر بوسیدن به معنای عبادت کردن است؟ شما دست پدرتان را می‌بوسید مشرک هستی؟ اگر شما دست مادرتان را ببوسید مشرک هستید؟ این‌ها احترام است نه عبادت. در زمان خود پیامبر(ص) اصحاب پیامبر(ص)، پیامبر را می‌بوسیدند بعد از پیامبر، منبر پیامبر را می‌بوسیدند. پیامبر وضو که می‌گرفت این قطرات آب وضو را اصحاب برای تبرّک از هم می‌قاپیدند. پس آن اصحاب، همه مشرک بودند! شرک یعنی بگویید امام رضا(ع)، اهل بیت(ع) مستقل از خدا و جدا از خدا این‌ها خدای ما هستند و ما این‌ها را می‌پرستیم. بگوییم علی خداست شرک است. همینطور که می‌گویند مسیح پسر خداست این شرک است. اما اگر معتقد باشید که خداوند در اولوهیت و ربوبیت هیچ شریکی ندارد ولی شما پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را بندگان خاص خداوند می‌دانید و این‌ها را به خاطر خدا دوست دارید و به خاطر خدا به زیارت آن‌ها می‌روید، به خاطر خدا می‌بوسید این شرک نیست این عبادت امام رضا(ع) نیست این احترام به بندگان خاص خدا و اولیای خداست. این حرف وهابی‌هاست حتی حرف سنی‌ها هم نیست. سنی‌ها در اغلب جهان اسلام محبّ اهل بیت(ع) هستند و اهل زیارت هستند. ولی وهابی‌ها که آمدند محمدبن‌عبدالوهاب گفت که هر کس سفر کند به قصد زیارت قبر پیامبر، او مشرک است! این حرف خلاف اسلام است و خود علمای سنی محمدبن‌عبدالوهاب را تکفیر کردند و گفتند این خودش مشرک و منحرف است. شما به آن دوست‌تان بگو اگر از این‌جا به مدینه برای زیارت پیامبر می‌روی این شرک است؟

مترجم: می‌گوید گفتم ولی او گفته بله شرک است.

حضرت استاد: پس اگر پیامبر زنده باشد به زیارت پیامبر بروید که زنده است آن هم شرک است. اگر آن هم شرک است تمام اصحاب پیامبر که به زیارت پیامبر رفتند همه مشرک بودند. زیارت، احترام است، احترام به بنده خاص خدا به خاطر خدا. نه این که ما برویم بگوییم امام رضا خداست! این شرک است. در روایات اهل سنت هم داریم هرکس علی و فاطمه و حسن و حسین را و اهل بیت من را دوست دارد من را و خدا را دوست دارد هرکس اهل بیت من را دوست ندارد خدا با او دشمن است.

مترجم: کسانی که برای زیارت امام رضا(ع) می‌آیند در راه دچار زحمت می‌شوند این بخاطر گناه است یا بخاطر این است که مقامش بالا می‌رود و برای این که مقامش بالا برود؟

حضرت استاد: هر کار خوبی زحمت دارد و هر کاری که برای یک عمل صالح زحمت بکشید پاداش الهی دارد. شما روزه می‌گیرید به زحمت می‌افتید خب پاداش دارید.

یکی از حضار: اولاً خدمت شما سلام عرض می‌کنم و از این نشست خیلی خوشحال هستم من یک سؤال داشتم شما فرمودید که وقتی نصیحت می‌کنیم دو نوع است یکی این که به خوبی نصیحت کنیم که طرف نرنجد و تأثیر خوبی بگذارد، یکی هم این که ما نصیحت کنیم ناراحت شود و شاید زده شود. می‌خواستم بپرسم ما گاهی اوقات وقتی نصیحت می‌کنیم نباید انتظار داشته باشیم همان اول نتیجه بگیریم یا نباید انتظار داشته باشیم که فقط با نصیحت ما نتیجه بدهد. پس این نتیجه باید تکرار شود و به مرور زمان تأثیر خودش را بگذارد ولی این هم باعث می‌شود که به قول خودشان این عمل ما آن‌ها را ناراحت کند یا یک جورهایی نسبت به ما جبهه بگیرند. و طبیعتاً به قول خودشان می‌رنجند یا ناراحت می‌شوند آیا در این اتفاق ما باید دست از امر به معروف برداریم یا این کار ما درست است و ادامه بدهیم؟ و این که ما از کجا باید متوجه شویم چون آن‌ها ناراحت شدند لسان ما یا روش ما اشتباه بوده یا نه اشتباه از ما نبوده است؟

حضرت استاد: خب خیلی سؤال مهمی بود. یکی این بود که ما باید نصیحت را این‌قدر ادامه بدهیم تا اثر کند ولو این که طرف ممکن است ناراحت شود. دوم این که ما از کجا بفهمیم آیا روش ما درست نبوده یا پاسخ او نادرست بوده؟ دوتا سؤال بسیار مهمی است. ببینید این‌ها در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، مطرح است که می‌گوید مراحل و مراتب دارد. باید وقتی ما می‌خواهیم کسی را نصیحت و اصلاح کنیم اولاً او احساس نکند من دشمن او هستم باید احساس کنم من می‌خواهم به او کمک کنم من برادر و خواهر او هستم نمی‌خواهم به او توهین کنم. این یک. یعنی او بفهمد که ما حُسن نیت داریم بعد همین حکمت و موعظه حسنه هر دویش را یعنی هم درست حرف بزنیم و هم حرف درست بزنیم، هم حرف خوب بزنیم و هم خوب حرف بزنیم که ما معمولاً در این قضایا ضعف داریم. حالا آمدیم ما این کارها را رعایت کردیم ولی اثر فوری نگذاشت، خب بله باید تکرار بشود پیامبران سالها و سال‌ها به شیوه‌های مختلف تکرار کردند گاهی هدیه آوردند، گاهی اخم کردند، تا کم‌کم اثر کرد اما روی یک عده‌ای هر کاری هم بکنی اثر نمی‌کند. خب شما وقتی می‌بینید اثر نمی‌کند دیگر در مورد او وظیفه‌ای ندارید. وقتی احتمال تأثیر در او نمی‌دهید، هرچه به من می‌گویید من هم می‌فهمم شما چه می‌گویی و درست هم می‌گویی ولی من نمی‌خواهم اصلاح شوم شما دیگر در مورد من وظیفه‌ای نداری مگر آن شخص خودش که فاسد است هیچی می‌خواهد جامعه را فاسد کند. اگر می‌بینید با کسی کاری ندارد خودش هم اصلاح نشد رهایش کنید. رابطه‌تان را با او قطع کنید چون او اصلاح‌پذیر نیست اما وقتی می‌بینید دیگران را می‌خواهد فاسد کند خودش فاسد دارد و می‌خواهد عده دیگری را با خودش منحرف کند این‌جا وظیفه دوم پیدا می‌شود که باید جلوی او بایستید ولو برنجد و ناراحت بشود و باید با او درگیر شویم و جلوی او بایستیم.

یکی از حضار: ولی اگر اولاد باشد چی؟ نمی‌شود با او قطع رابطه کرد.

جواب استاد: با فرزند خودمان چون مسئولیت خاصی داریم با فرزندمان تا می‌توانیم باید مدارا کنیم مگر این که همه خط قرمزها را رد کند آن وقت اگر این شد پسر نوح می‌شود و مثل زن حضرت لوط(ع). این دیگر «لیس من أهلک» خداوند فرمود این دیگر جزء خانواده تو نیست منتهی این‌ها استثاء هستند. اغلب موارد این‌طور نیست. قرآن می‌فرماید مسلمانانی که از مکه به مدینه می‌آمدند بعضی‌ها خانواده‌هایشان در مکه می‌ماندند و جزء مشرکین بودند و مدام این‌ها را اذیت می‌کردند که ما را رها کردید آن‌جا رفتید برگردید. این‌ها عصبانی می‌شدند می‌خواستند واکنش تند نشان بدهند آیه نازل شد به پیامبر فرمود به این مسلمان‌ها بگو حتی اگر زن و بچه‌تان بعضی‌ها با شما دشمن شدند شما اولاً که «فاحذرهم» احتیاط کن، عاقلانه برخورد کن و دقیق باش،‌مراقب باش، اما در عین حال «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا وَلْیَغْفَرُوا» یعنی عفوشان کن، تا می‌توانی ندیده بگیر، ببخش و فراموش کن این‌ها ضعیف هستند این کار را می‌کنند. یک وقت طرف ایمانش کم و ضعیف است قرآن می‌فرماید این‌ها را تحمل کنید مدارا کنید تا بعداً شاید درست شود. اما اطاعت‌شان نکن. حتی راجع به پدر و مادر می‌گوید اگر پدر و مادرتان مشرک است اطاعت‌شان نکنید ولی به آن‌ها توهین نکنید دستور باطل می‌دهند بگو چشم ولی عمل نکن، با آن‌ها بد صحبت نکن. اما اگر دارد طرف دشمن می‌رود یعنی با حق می‌جنگد آن‌جا شما دیگر با او باید بجنگید. - زبان ترک‌های شما با زبان ترک‌های ما چقدر فرق می‌کند؟ یعنی ترک‌های ما زبان شما را می‌فهمند؟ -

یکی از حضار: بعضی جاها خیر. یک مقدار فرق دارد.

استاد: بعد ترکی شما با ترک‌های آذربایجان یکی است؟

یکی از حضار: نه، یک کمی فرق دارد.

یکی از حضار: به حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) آن مساجدی که در متبرکه آن‌جا هستند خیلی مزین شده، در حالی که این‌ها خیلی ساده بودند. این را خودِ امام‌ها خواستند یا نه؟

جواب استاد: سؤال می‌کنند این که این‌قدر به حرم اهل بیت(ع) رسیدند آیا خود ائمه گفتند به مزار و حرم ما این‌قدر برسید یا نه؟ نه. از اهل بیت(ع) و از پیامبر اکرم(ص) توصیه‌ای نشده که مزار ما را زینت کنید! این را نگفتند. گفتند زیارت کنید و این زیارت لازم و مستحب است و شما را رشد می‌دهد، پاداش آخرت و رشد دنیا دارد. اما زیور و آینه و این کارها را مردم از روزی عشق و علاقه‌شان کردند توصیه اهل بیت(ع) نبوده.

مترجم: این سؤال را دارند که مرد برای تأمین معاش خانواده که زحمت می‌کشد این را به عنوان جهاد تعریف کردید ولی زن اگر کار کند و معاش خانواده را بگیرد چی؟ سؤال دوم‌شان این است که حرف درباره عفت زن زدن، یعنی در این مورد زیر سؤال بردن، گناهش چیست؟ یعنی متهم کردن زن.

جواب استاد: گفتیم آن هم جهاد است. قرآن می‌فرماید اگر کسی زنی را به اتهام جنسی متهم کند و بگوید این زن خراب و فاسد است آن شخصی که این حرف را زده، باید 80 ضربه شلاق بخورد. هرکسی که زنی را متهم کند به این که این زن فاسد است و بعد نتواند 4 شاهد عادل بیاورد که همه دقیق یک جور شهادت بدهند خود آن شاهدها و آن کسی که اتهام زده شلاق می‌خورند یعنی اگر به کسی تهمت جنسی زدی باید ثابت کنی اگر ثابت نکنی خودت مجرم، متهم و گناهکار هستی.

مترجم: اگر کسی شما را تحقیر کند بعد بمیرد اگر او را حلال نکنید چه می‌شود؟

جواب استاد: اگر او را حلال نکنید او اذیت می‌شود ولی اگر او را حلال کنید خدا به تو پاداش می‌دهد. هرکس تو را اذیت کرد او را ببخش. روایت داریم اگر کسی را ببخشید خدا گناهان شما را می‌بخشد

مترجم: می‌گوید ما در دعای توسل به ائمه اطهار و معصومین توسل می‌کنیم این‌جا هم که می‌آییم توسل می‌کنیم و دعا می‌کنیم آیا در سوره فاتحه می‌گویم «و إیّاک نستعین» فقط از تو کمک می‌گیریم، این تناقض ندارد؟

جواب استاد: نه، ببینید اگر توسل به این معنا باشد که ما از پیامبر(ص) و امام رضا(ع) کمک بخواهیم و کاری به خدا نداریم این شرک است! شفاعت، اگر بگوییم که پیامبر تو ما را شفاعت کن ما به خداوند کاری نداریم! تو ما را شفاعت کن این شرک است. قرآن می‌فرماید چه کسی می‌تواند پیش خدا شفاعت کند «إلا بإذنه» یعنی چی؟ یعنی شفاعت و توسل بدون اذن خدا شرک است اما با اذن خداوند شرک نیست. شما وقتی به پیامبر و اهل بیت متوسل می‌شوید نمی‌گویید که تو به من کمک کن خدا را ولش کن! تو به من کمک کن. ما در دعای توسل می‌گوییم «توسّلتُ بکَ إلی الله» نمی‌گوییم «توسلتُ الیک»، نمی‌گوییم یا امام رضا ای پیامبر، ای انبیاء ما به تو متوسل شدیم! یعنی هدف ما تویی. ما می‌گوییم با وساطت اولیای تو و بندگان خاص تو به خاطر آبرو و احترام آن‌ها تو ما را ببخش. اگر پدر شما با شما قهر کند و شما را محل نگذارد هرچه پیش او بروید پدرتان شما را نبخشد. بعد شما می‌روید مثلاً عمویتان یا مادرتان را برمی‌دارید با مادرت پیش پدرت می‌آیی که مادر وساطت کند پیش پدرت احترام دارد پدرت به خاطر مادرت تو را ببخشد این‌جا پدرت تو را بخشیده، این‌جا شما کسی را که پیش او محترم است این کار را کردی. ما می‌گوییم خدایا پیامبر تو عزیزترین و نزدیک‌ترین کس برای توست، ما گناهکاریم، ما خودمان ارزش نداریم اما بخاطر پیامبرت تو ما را ببخش نه این که پیامبر ما را ببخشد، نه؛ تو ما را ببخش. پس باز هم إیّاک نستعین است یعنی خدایا همه چیز دست توست. اما من لیاقت ندارم بخاطر این بنده خاص خودت من را ببخش. بله اگر به پیامبر و اهل بیت بگویید که ما با خدا کاری نداریم شما ما را ببخشید این شرک است.

مترجم: می‌گوید اول این که خیلی خوش آمدید زحمت کشیدید تشکر می‌کنیم که تشریف آوردید. سؤال دارم می‌خواهم بپرسم که اگر یک تاجری یک چیزی بخرد و بخواهد بفروشد چند درصد می‌تواند سود بگذارد؟ ائمه اطهار چه میزان و معیاری فرمودند که چند درصد آن جایز است و اضافه از آن جایز نیست؟

جواب استاد: ببینید یک درصدی که برای همه دوران‌ها و همه جا یکسان باشد نگفتند. بستگی به شرایط و عرف آن جامعه دارد. یعنی مثلاً امام صادق(ع) یک کارگزاری داشتند به او پول دادند برود تجارت کند او از مدینه به مصر رفت تجارت کرد چند ماه بعد برگشت ولی خیلی سود زیادی آورده بود. امام صادق(ع) فرمودند چرا این قدر سود آوردی؟ گفت ما رفتیم آن‌جا شانس آوردیم این جنس در آن شهر کم بود ما زودتر رفتیم توی شهر ببینیم توی بازار چه جنسی کم است این‌ها را یک کمی نگه داشتیم چانه زدیم و گران‌تر فروختیم لذا سود ما این دفعه دو – سه برابر شده است. امام صادق(ع) فرمودند مگر تو هرچقدر که می‌توانی سود کنی باید بکنی؟ مگر به هر قیمتی که مجبورند بخرند تو هم باید بفروشی؟ توی هر شهری در بازار آن کار، خود شما می‌فهمی داری گران‌فروشی می‌کنی یا نه؟ خودت این را می‌فهمی. چقدر زحمت کشیدی؟ به اندازه‌ای که زحمت کشیدی بردار. ممکن است یک کالایی 5 درصد سود بس آن باشد یک کاری ممکن است 10 درصد باشد، اما دیگر 50 درصد نباید باشد، یعنی بگویی من این را احتکار می‌کنم در بازار نمی‌آورم تا گران شود بعد بفروشم. این غلط است. امام صادق(ع) فرمودند به آن سودی که آوردی من نمی‌خواهم و برنمی‌دارم اصل پول من را به من برگردان من به این سود دست نمی‌زنم چون این سود درست نیست. این را هم بدانید روایت از اهل بیت(ع) داریم این‌هایی که دنبال پول حرام و پول زور می‌روند و به هر قیمتی می‌خواهند پولدار بشوند بدانند که آن پول برای آن‌ها خیر و برکت نمی‌آورد یک مشکلاتی در زندگی‌شان می‌آید خودشان نمی‌فهمند از کجا خوردند آن پول خرج آن کارها می‌شود ما این‌جا اصطلاح داریم می‌گوییم به خوردش نمی‌رود یعنی پول توی حساب بانکی‌ات می‌آید اما رزق تو نیست از گلویت پایین نمی رود بالا می‌آوری. یک مرتبه می‌بینی این پول را دزدیدی از آن طرف می‌بینی بچه‌ات معتاد شد، فلان کار را می‌کنی یک مرتبه کارخانه‌ات آتش می‌گیرد. این کار را می‌کنی یک مرتبه فلان می‌شود البته نمی‌خواهم بگویم برای هر کس یک حادثه‌ای پیش می‌آید بخاطر این است که دزدی کرده یا گناه کرده، نه. بعضی از مصیبت‌ها امتحان و مسائل دیگر است اما از این طرفش هست. که فرمودند مال حرام در زندگی‌تان می‌آورید برای خودتان مشکلاتی درست می‌کنید که بعد می‌فهمید. طرف فقیر است خانواده‌اش با هم خوش هستند میلیاردر می‌شود بعد بچه‌اش می‌رود معتاد می‌شود خانمش می‌رود رابطه نامشروع برقرار می‌کند خودش فاسد می‌شود، این پول برکت برایش نیاورد.

دوتا حدیث می‌گویم عرضم را ختم می‌کنم. 1) فرمودند روزی شما برای شما از راه حلال تضمین شده به خداوند اعتماد ندارید دنبال مال مفت هستید می‌روید همان را به دست می‌آورید نه بیشتر منتهی از راه حرام. 2) و فرمودند تقریباً هر گرفتاری که برایتان پیش می‌آید خودتان مقصر هستید یعنی یک جاهایی ظلمی، گناهی کاری می‌کنید بعد یک جای دیگر می‌خورید و نمی‌فهمید از کجا خوردید، اغلب این‌ها خودتان برای خودتان مشکل درست می‌کنید. چنان که روایت داریم فرمودند اغلب مرگ‌های شما بخاطر اجل قطعی‌تان نیست بخاطر سبک زندگی‌تان و گناهان و ظلم‌هایتان و بی‌عقلی‌هایتان است. اغلب آن اجل طبیعی نیست.

خب دیگر مزاحم شما نمی‌شوم ما را دعا کنید. اموات خودتان را که دعا می‌کنید اموات ما را و مخصوصاً مرحوم پدر ما را که استاد ما بود اخیراً فوت کردند همه را دعا کنید و فاتحه‌ای بخوانید با صلوات بر محمد و آل محمد. انشاءالله سفر بعد ما به ترکیه بیاییم و میهمان شما باشیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha